The Secret of Happiness

آدرس دانلود راز سعادت که در ۱۴ بخش توسط استاد محمد اوسعی نوشته شده است : 

 

http://s1.picofile.com/file/6250227362/%D8%B1%D8%A7%D9%87_%D8%B3%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA.pdf.html 

 

با تشکر

نظرات 5 + ارسال نظر
دختر آفتاب سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 http://gdhghf.blogsky.com

سلام
من این مجموعه رو دانلود کردم و در حال مطالعش هستم(آلان فصل ۶ هستم)
ان شاءالله بعد از مطالعه کامل میام نظرم به طور مفصل و کامل میگم
موفق باشی

دختر آفتاب جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 http://gdhghf.blogsky.com

درود بر شما
اول از همه بسیار از شما سپاسگذارم بابت این جزوه ی مفید
دوم اینکه نمیدونم چرا هر کسی وبلاگمو میخونه یا حرفامو بهش میگم دفعه ی اول فکر میکنه که مساله ی عشقی و یا عاطفی بوده!!
البته انکار نمیکنم که تو این قضیه من با مسائل عاطفی هم مقداری درگیر شدم ...ولی مشکل من این بود که واسه خاطر پیروی کردن از همین عقل مبارک مجبور شدم از این رابطه ی عاطفی چشم پوشی کنم که برام خیلی سنگین اومد...
آخه یا باید پا رو عقلم میذاشتم و جفنگیات اون فرشته ی مهربون رو قبول میکردم و از دستش نمیدادم و یا اینکه به حرف عقلم گوش میکردم و واسه خاطر اون جفنگیات بر خلاف خواسته ی دلم ازش فاصله میگرفتم...
شما خودتون رو بذارید جای من اگه یکی که خیلی بهش اطمینان دارید تا۸ماه هرچی حرف میزده به ظاهر عاقلانه میومده یهویی بیاد بگه من علم غیب دارم و با خدا ارتباط مخصوص دارم و میدونم جای آدما تو آخرت کجاست و جایگاه تو رو هم واست در حالی که هنوز زنده هستی و داری نفس میکشی تعیین کنه چه حالی میشی؟!
به خدا قسم من اونو خیلی دوستش داشتم ولی نتونستم این جفنگیات و عرفای غیر عاقلانشو تحمل کنم واسه خاطر همین پا گذاشتم رو دلم و خودم باهاش قطع رابطه کردم اونم دیگه جوابمو نداد چون حرفاشو باور نکردم...
الان ۸ماهه که شب و روز دارم گریه میکنم ...
استاد تو جزوشون گفته باید تو انتخابتون دقت کنید تا از این بلاها سرتون نیاد...آخه من باید از کجا میفهمیدم کسی که همه چیزش منطقی بود یهویی اینجوری میشه؟؟؟
البته من احتمال میدم شاید پای دختر دیگه ای وسط بوده و اون خواسته با این چرندیات منو از خودش بیزار کنه....نمیدونم واقعا نمیدونم چی بگم...
درسته که به گفته ی استاد زندگی بدون اون هم خواهد گذشت اما من حرفا و اهانتی که به شعور من کرد و انتظار داشت باورشون کنم رو چطور فراموش کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دختر آفتاب دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://gdhghf.blogsky.com

درود بر شما

شما درست میفرمایید...اینها شاید نشونه ی وابستگی شدید باشه اما اینجا ۲تا مشکل وجود داره اول اینکه من دلم نمیخواد باور کنم که تا این اندازه وابسته شده باشم و دوم اینکه تصور اینکه به کسی وابسته شده باشم در حالی که الان وجود نداره خیلی اذیتم میکنه..روابط ما اینقدر صمیمی بود که وقتی پای دختر دیگه وسط اومد من به سرعت متوجه شدم ..اون چون دلیل منطقی نداشت که برام بگه که به خاطر دختر دیگه نمیخواد با من خوب باشه این جفنگیات غیر معقول رو واسم ردیف کرد..آخه اون چی میتونست بهم بگه؟مثلا میومد مستقیم بهم میگفت عزیزم من دیگه نمیتونم با تو خوب باشه چون یه دوست جدید و بهتر از تو بهتر کردم؟!خب مسلما چنین کاری نمی تونست بکنه و در عوضش کاری کرد که مثلا منم ازش متنفر بشم اما من هنوز تا به امروز هنوزنتونستم فراموشش کنم در حالی که اون الان با همون دختره خوشه..
خب شما میفرمایید با به فکر فراموش کردنش نباشم تا بتونم فراموشش کنم که این حرف کاملا درست منطقی هست اما باید مساله ای برای جایگزینی اون تو فکرم به جای او پیدا کنم تا تمام ذهنمو مشغول کنه تا به مرور زمان اون فراموش بشه..اما تا به امروز هیچ چیز نتونسته جای اونو تو فکرم بگیره..بارها خودمو با کارهای پیچیده مشغول کردم مثل کسب درآمد موقت و یا به مطالعه کتابهای متفرقه پرداختم و حتی تو این مدت ۵بار به مسافرت رفتم اما اثرات اینها موقتی و بسیار کوتاه بود و مثلا به محض تموم شدن مطالعه و یا برگشتن از سفر دوباره فکرم مشغول میشد و دوباره همون گریه های عذاب دهنده به سراغم میومدند...
در مورد موضوع پنجم هم میتونم بگم که اون بعد از اینکه اون قضیه ی علم غیبشو مطرح کرد و من نپذیرفتم دیگه از همون موقع بود که جواب من رو به هیچ طریقی نداد و من نتونستم باهاش گفتگو داشته باشم و ازش دلیل برای اثبات حرفاش بخوام که صد البته بعید میدونم که دلیلی منطقی برای حرفاش داشته باشه وگرنه اینطوری قطع ارتباط نمیکرد
در مورد تعریف زندگی عادی در مورد خودم باید بگم که :
یعنی بتونم مانند گذشته ها که حتی از ترک دیوار هم خندم میگرفت حداقل الان به موضوعات خنده دار بخندم و اینکه انرژیم واسه درس خوندن بهم برگرده ...من تا قبل از این موضوع به صورت جدی درسمو پیگیر بودم ولی الان هشت ماهه که درس نخوندم و حتی برای ارشد هم که اینقدر عجله داشتم لیسانسمو بگیرم تا بتونم زودتر شرکت کنم رو نتونستم درس بخونم چون فقط کارم شده گریه و زاری!
زندگی عادی در ذهن من یعنی روز به پیشرفت کردن و بیشتر هم در زمینه ی تحصیلی ...
و در اخر هم بابت راهنمایی های ارزندتون ازتون کمال تشکر رو دارم
موفق باشید

دختر آفتاب پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:52 http://gdhghf.blogsky.com

درود بر شما

منم مثل شما عادت ندارم تو هر وبی برم و نخونده از نویسنده و مطلبای نخوندش بیخودی تعریف کنم!من فقط یا به وب دوستام میرم و یا وبی که مطلبی مفید توش باشه و اگه بخوام جایی و برای مطلبی کامنت بذارم اول درست میخونمش تا ببینم نویسنده چی گفته تا یه کامنت درست و حسابی تحویلش بدم چون خودم هم دوست دارم کسی که مطلب منو خونده روش اظهار نظر کنه...
خدا همسر و فرزندتون رو واستون نگه داره...میدونم بالاخره هر زندگی ای یه سختی هایی داره..
من همه راهها رو در برابر خودم بسته میبینم و تقریبا دیگه نسبت به تمام موجودات زنده و غیر زنده حتی خودم بی تفاوت شدم اما هرگز خدا رو مقصر نمیدونم..یکی دیگه به من بد کرده خدا چه تقصیری داره؟!!!
شاید علت اینکه اون به این راحتی از من گذشت این بود که هیچ وقت نفهمید من چقدر دوست داشتم ...همه ی دنیا فهمیدند من اونو خیلی دوست دارم ولی خودش هرگز نفهمید...من که هیچ وقت فکر نمیکردم اون به این راحتی از من بگذره هر روز ابراز علاقه مو بهش به تاخیر انداختم و موقعی هم که اختلافمون شد اون تمام راههای ارتباطی من با خودش رو بست به طوری که از اون روز من حتی یک کلمه هم نتونستم باهاش حرف بزنم چه برسه به اینکه بهش بگم اینی رو که داری به این راحتی و به بهانه های واهی ردش میکنی تا با دیگری خوش باشی واقعا و از ته دل دوستت داره...
براش بعد اون قضیه کادو فرستادم بهم بدو بیراه گفت آی پی و ایمیلم رو هم فیلتر کرد و آیدی یاهم مسنجرم هم ایگنور کرد دم در خونشون هم جرات نداشتم و هم روم نمیشد برم...دیگه هیچ کاری ازم بر نمیمود و نمیاد جز گریه و زاری...
اون دیگه برای همیشه تموم شده و خیلی بعیده وقتی ۸ماهه که کوچکترین سراغی ازم نگرفته دوباره پیداش بشه و بگه اشتباه شده!!!!

خیلی ممنونم که درکم میکنید
بله هنوزم هستند کسانی که به راحتی با عواطف دیگران بازی میکنند نمونش هم همون آقای الف که با عواطف من بازی کرد...
در آخر میخواستم ازتون بپرسم که آیا اجازه دارم که این جزوه راز خوشبختی رو منتشرش کنم؟از شما باید اجازه بگیرم یا از خود استاد؟

سلامت باشید

دختر آفتاب شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:14

سلام اقا حمید
خیلی ممنون..
بله میدونم...انتظار معجزه رو ندارم و میدونم که هر چی پیش بیاد نتیجه ی عمل خودم بوده...
چشم حتما ماخذ رو ذکر میکنم و به و بلاگشون لینک میدم..
از اینکه وقت گرانبهاتون رو به من اختصاص دادید نهایت تشکر رو دارم
تا حدودی یه کم بعضی از مسائلم برام روشن تر شد ولی خب دروغه که بگم حل شد...
چشم اگه سوالی برام پیش اومد تو وب شما کامنت میذارم و یا از کلوب استاد استفاده میکنم
بازم از اینکه به حرفای من گوش سپردید ازتون نهایت تشکر رو دارم
موفق و سربلند باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد